حدود 14 نتیجه (1.75) ثانیه پخش همه دارای پیشواز
زبان
نتایج فارسی نمایش داده شود

Arooseh Gheseh Ha - Tooraj

متن این موزیک موجود نیست شما می توانید با ثبت متن موزیک این اثر از طریق وب سایت صدایاب به گسترش سایت ارسال متن این اثر لطفا اینجا کلیک نمایید. توجه داشته باشید متن ها بعد از تایید مدیران نمایش داده خواهد شد

Otagh ft. Milad Babaei & Amir Abbas Golab - Alireza Azar

قش یک مردِ مرده در فالت توی فنجانِ مانده بر میزم خط بکش دورِ مرد دیگر را قهوه‌ات را دوباره می‌ریزم زندگی از دروغ تا سوگند خسته از زیر و روی رو در رو زیر صورت هزارها صورت خسته از چهره‌های تو در تو چشم بستی به تخت طاووسم در اتاقی که شاه من بودم مرد تاوان اشتباهت باش آخرین اشتباه من بودم ... چشم وا کردم از تو بنویسم لای در باز و باد می‌آمد از مسیری که رفته بودی داشت موجی از انجماد می‌آمد مفت هم بوسه‌ام نمی‌ارزد ... وای از این عشق‌های دو زاری هی فرار از تو سوی خود رفتن آخ از این مردهای اجباری مثل ماهی معلق از قلاب زیر بار الاغ‌ها مردن بر چلیب‌های تخت‌ها مصلوب با خودت در اتاق‌ها مردن زندگی از دروغ تا سوگند خسته از زیر و روی رو در رو زیر صورت هزارها صورت خسته از چهره‌های تو در تو بی‌گناه از شکنجه‌ها زخمی پشت هم اتهام‌ها خوردن هق هق از درد و الکن از گفتن انتهای کلام را خوردن ... غرقِ در موج‌های پیشامد گوشه‌ی گوش‌های دور از من پشت سکان خدا نشست اما باز هم ناخدا پرستیدن ... دل به دریای هرچه باداباد قایقم را به بادها دادم ناگزیر از گریز از ماندن توی شیب مسیر افتادن بادبان پاره ، عرشه بی‌سکان قایقم رفت و قبل ساحل مرد پیکرش داشت وقت جان کندن روی گِل‌ها تلو تلو می‌خورد دستم از هرچه هست کوتاه است از جهان قایقی به گِل دارم بشنو ای شاه‌گوش ماهی‌ها دل اگر نیست درد و دل دارم چشم وا کردم از تو بنویسم لای در باز و باد می‌آمد از مسیری که رفته بودی داشت موجی از انجماد می‌آمد با زبان ، با نگاه ، با رفتن زخم جز زخم‌های کاری نیست پای اگر بود ، پای رفتن بود دست اگر هست دست یاری نیست از کمرگاه چلّه‌ها رفتند از پی تیر‌ها نباید گشت چشم بردار علیرضا بس کن! از کمان رفته برنخواهد گشت.. آسمان ، هیچِ سربلندی بود از صعودی که نیست افتادم لااقل با تو بال وا کردم زندگی را اگر هدر دادم استخوان وفا به دندانم زوزه از سوز مثل سگ مردن زندگی چوب لای چرخم کرد پشت پا ، پشت استخوان خوردن لاشه‌ی باد کرده‌ای بودم آمد از رو به رو ، ولی نشناخت ... صورتی که دوستش می‌داشت چهره چرخاند و تف زمین انداخت این منم ، مرد تا همین دیروز مرد پابند آرزوهایت مرد یک عمر کودکی کردن لابلای بلند موهایت خاطرت هست روزگارم را ؟ جایگاه مقدسی بودم وزن یک عشـــق روی دوشم بود من برای خودم کسی بودم ... من برای خودم کسی هستم! دور و بر خورده عشق هم کم نیست آن که دل از تو برد ، هرکس هست بند انگشت کوچکم هم نیست می‌شد از وِردهای کولی‌ها با دعا و قسم طلسمت کرد ‌می‌شد آن سیب سرخ جادو را از تو پنهان و با تو قسمت کرد می‌شد از خود بگیرمت اما زور بازو به دست‌هایم نیست می‌شد از رفتنت گذشت اما جان در اندازه‌های پایم نیست زندگی سرد بود اما خب خانه و سقف و سایه ای هم بود گه‌گداری نوشته‌ای چیزی از قلم دست مایه ای هم بود زندگی سرد بود ، اما عشق می‌توانست کارگر باشد می‌توان قطب را جهنم کرد پای دل در میان اگر باشد خواب دیدم که شعر و شاعر را هر دو را در عذاب می‌خواهی از تعابیر خواب‌ها پیداست خانه‌ام را خراب می‌خواهی خانه‌ام را خراب می‌خواهی؟ دست در دست دیگری برگرد دست در دست دیگری برگرد خانه‌ام را خراب خواهی کرد.. دیگر ای داغ دل چه می‌خواهی؟ از چنین مرد زیر آواری رد شو از این درخت افتاده می‌توانی که دست برداری لحن آن بوسه‌های ناکرده‌ست بیت‌ها را جدا جدا کرده‌ست گفته بودی همیشه خواهی ماند سنگ بارید، شیشه خواهی ماند گفته بودی ترک نخواهی خورد دین و دل از کسی نخواهی برد گفته بودی عروس فردایی.. با جهانم کنار می‌آیی گفته بودی دچار باید بود مرد این روزگار باید بود گفته بودی بهار در راه است ماه باران سوار در راه است گفته بودی ... ولی نشد انگار دست از این کودکانه‌ها بردار ! گفته بودم نفاق می‌افتد اتفاق ، اتفاق می‌افتد گفته بودم شکست خواهم خورد از تو هم ضربه‌شست خواهم خورد گفته بودم در اوج ویرانی از من و خانه رو بگردانی هرچه بود و نبود خواهد مرد مرد این قصه زود خواهد مرد ماجرا زخم و داستان‌ها درد نازنین ! پیچ قصه را برگرد نازنین قصهها خطر دارند نقش‌ها نقشه زیر سر دارند.. نازنین راه و چاه را گفتم آخر اشتباه را گفتم گفتم اما عقب عقب رفتی شب ‌شنیدی و نیمه‌شب رفتی ... دیدی آخر نفاق هم افتاد؟ اتفاق از اتاق هم افتاد از اتاقی که باز تنها ماند پر کشیدی و لای در واماند چشم وا کردم از تو بنویسم لای در باز و باد می‌آمد از مسیری که رفته بودی داشت موجی از انجماد می‌آمد با دعاهای پشت در پشتم باید این درد مختصر می‌شد حرف‌ها را به کوه می‌گفتم قلبش از موم نرم‌تر می‌شد! بین این ماه‌های هرجایی ماه من در محاق می‌افتد قصه در خانه پیش می‌آید اتفاق از اتاق می‌افتد در اتاقی که پیش از این‌ها در سرت فکر و ذکر رفتن داشت در اتاقی که روی کاشی‌هاش پشت پاهات آرزو می‌کاشت ! لای دیوارها چروکیدم در نمایی که تنگ‌تر می‌شد هرچه این دوربین جلو می‌رفت مرگ من هم قشنگ‌تر می‌شد خارج از قسمتی که من باشم در اتاقی که ضرب در مردم نان از این سفره دور خواهد شد ده طرف داس و یک طرف گندم نقش یک مرد مرده در فالت توی فنجان مانده بر میزم خط بکش دور مرد دیگر را قهوه‌ات را دوباره می‌ریزم چشم بستی به تخت طاووسم در اتاقی که شاه من بودم مرد تاوان اشتباهت باش آخرین اشتباه من بودم دردسرهای ما تفاوت داشت من سرم گرم پای‌ بستن بود نقشه‌ها می‌کشید چشمانت چشم‌ها چشم دل شکستن بود در نگاهت اتاق زندان است این طرف سفره‌های اجباری آن طرف‌تر بساط خود خوردن هر طرف حکم دیگر آزاری غوطه‌ور در سیاه شب بودم صبح فردای آنچه را دیدم در خیالم نرفته برمی‌گشت هم تو را ، هم مرا ، نبخشیدم جای پاهای خیس از حمام تا اتاقی که رفتنت را ‌رفت یک قدم مانده بود تا برگرد یک قدم مانده تا تنت را .. رفت چشم وا کردم از تو بنویسم لای در باز و باد می‌آمد از مسیری که رفته بودی داشت موجی از انجماد می‌آمد رفته‌ای کوله پشتی‌ات هم نیست رفتی اما اتاق پا برجاست گیرم از یاد هردومان هم رفت خاطرات چراغ پا برجاست شاهدان حرف‌های پنهانند آن چراغی که تا سحر می‌سوخت گوش خود را به حرف ما می‌داد چشم خود را به چشم ما می‌دوخت لای در باز و سوز می‌آمد قلبم آتشفشانی از غم بود عقده‌ها حس و حال طغیان داشت کنج پاگرد ، یک تبر هم بود زیر پلکم تگرگ باران بود در اتاقم هوا که ابری شد رو و آیینه ، حرص‌ها خوردم کینه‌ام سینه‌ی ستبری شد رو به برفی سپید می‌رفتم رد پاهات رو به خون می‌رفت مثل گرگی که بوی آهو را .. عطر موهات ، تا جنون می‌رفت .. با نگاهی دقیق می‌گشتم هی به دنبال جای پا بودم ذهن هر آنچه بود را خواندم لای جرز نشانه‌ها بودم تا نگاهی به پشت سر کردم پشت هر جای پا درختی بود این درختان هویتم بودند من ، تبر ، انتخاب سختی بود .. ترسم از مرگ بیشتر می‌شد تا تبر روی دوش چرخاندم هر درختی که ضربه‌ای می‌خورد زیر آوار درد می‌ماندم توی هر برگ ، هم تو ، هم من بود ساقه‌ها ، ساق پای ما بودند آن تبر حکم قتل ما را داشت این درختان به جای ما بودند ...

Dayere - Alireza Azar

تمرگیده بودم به تنهایی خویش مرا تو به اغوای بیراهه بردی به دریاچه خمر خالص کشاندی و در مستی چشم من غوطه خوردی بدون سلامی خزیدی کنارم ولم کن، کجا من؟ کجا عشق؟ سکوتم رضا نیست پس چشم بردار میان همه لاعلاجان چرا عشق؟ کنار تو و لحن بارانی تو اضافه ام دو خط چتر بی معنی ام من تو را در بزنگاه دیدن ندیدم همیشه گرفتار کم بینی ام من حقیقی ترین حالت ذوق یک زن عجیبی شبیه نفس های دریا دروغی نشستم به کرسی کذبم به خود بسته ام نام جعلی خود را چرا روبرویم دو زانو نشستی مرا محض چه پیش و پس میکنی عشق؟ به سنگ دلم میخ تو کارگر نیست ولم کن تلاشی عبس می‌کنی عشق نهالی کنار و لب جاده بودم کسی آمد و ساقه ام را تکان داد سرنگ هوا در رگ و ریشه ام کرد و آینده ام را جلوتر نشان داد شکست و تکان داد و قلب از تنم کند چقدر از سرم قمری خسته پر زد به هر کودک باغ دل بسته بودم چقدر آمد و بچه ها را تشر زد ببین بچه بودم به آنی شکستم نفهمیدم اصلا چه ها دیده بودم دوتا قلب تیره کنار دو آوند کجا ماشه ات را چکانیده بودم کنار تو هیچم کنار تو صفرم کنارت هویت ندارم هلاکم دماوندی تو مرا خورد و قی کرد کلوخی پر از حفره در متن خاکم در اوج شکوهت در انبوه لبخند سپردی مرا به زمستان و بوران نشستی در آرامش کوچه باغت رها کردی ام در سراشیب تهران تکست آهنگ قفس، حق من آب و نان هق هق من از این پس به خوابم نیا هرم جاری که هرکس رسیده ست داغی زده ست و حالا تو باید که آتش بیاری اگر هی نشد حق خود را بگیرم اگر دست هر حکمت خون اسیرم اگر دست بردم به تنهایی تو اگر کندم و تلخم و گوشه گیرم اگر انزوایی ترک خورده پوشم اگر بی نصیبم، به کنجی کنارم اگر باد وحشی موافق نبوده اگرباید آخر به شعرم ببارم اگر آن سلامم که پاسخ ندارد اگر سوختم در خودم نخ به نخ ها اگر سفره ام سهمی از نان ندارد و خوردند اگر حاصلم را ملخ ها سر عهد دلواپسی مانده بودم من آن عشق پا تا دهان بودم ای ماه برای گلوبند روز تولد به فکر شکار جهان بودم ای ماه و دلخوش به اینکه میان جماعت شکوه نگاه تو دلواپسم بود بدون تو آدم حسابم نمی‌کرد دو خط شعر تلخی که کار و کسم بود در اعماق ویلی که بودم همیشه نفس می‌کشیدم تو را با نگاهت نجاتم شدی بعد عمری به زندان و بلعیدی ام با نگاه سیاهت خودت آمدی و خودت رفتی از کادر در عکس دوتایی تو را مرده دیدم در آن عکس تاریخی و تار و تاریک خودم را کنارت زمین خورده دیدم غلط کردم اما، رها کردی ام باز میان چک و چانه و نیش و دندان رها کردی ام در قدم های تکرار زمستان زمستان زمستان، زمستان پس از مرگ تو نیمه قصه بد شد تو دامن کشیدی که از من گریزی نشستی بنوشی تمام تنم را و خون مرا پای پایت بریزی تو تاریخ در خود فرو رفتنی حیف به تاریخ در خود شکسته اسیرم و مغزی که دیگر تحمل ندارد به بیراهه خورده شکنجه اسیرم میان همه زندگان دو عالم اگر نام کمرنگ من را زدودند چه غم که رفیقان هم کاسه من مرا پیش از این قصه ها کشته بودند غروب چه روزی تو را منجمد شد طلوع کدامین سفر از تو پر شد چقدر از مرا روی دفتر نوشتی که شعر امتداد هزاران تومور شد در این لابلای پر از وهم و وحشت به یاد جهان من و باورم باش بیا بیتی از ماندنت باش و برگرد به فکر خط خالی دفترم باش زنیت کن و از سر نو بسازو هراس مرا در خودت جستجو کن سه خط رو به من باش و یک خط عقب رو مرا سرکشی کن، مرا زیر و رو کن آهای آخرین کولی عصر ییلاق آهای عشق درهم شکسته مرا باش آهای اسم پس کوچه های پس از من آهای آخرین درب بسته مرا باش از آن روز برفی کنار مزارش تو را با تب مولوی می‌شناسند کسانی که با زخم من آشنایند مرا با همین مثنوی می‌شناسند مرا با خودت آشنا کرده ای مرگ نیفتی زمین حضرت آخرین مرگ زمین و زمان را عقب برنگردان تحمل ندارم دوباره به قرآن نگاهم کن ای ساحر خوان آخر و از گور من جوجه تر درآور به جادوی لحنت مرا زیر و بم کن و شر مرا از سر مرگ کم کن مرا پشت شعرم به پایان بچسبان از آدم بگیرم به انسان بچسبان دوخط شعر کولی برایت سرودم دوباره همانم که در جاده بودم دوباره همانم همان عشق عریان همان فحش بد در شب راهبندان دوباره همانم که درد تو بودم که خیر سرم خرده مرد تو بودم همانم که در بهت آن مسلخ زرد تو را لو نداد آخر و کم نیاورد نگفتم که سیب ازل را تو خوردی که تو خانه را دست شیطان سپردی عروسک نباش، از پس شیشه رد شو بیا واقعی بودنت را بلد شو فقط لحظه ای مثل زن ها بفهمم از این زنده بودن برای تو سهمم بتان جام من را پر از زهر کردند خدایان پس از رفتنت قهر کردند و ابر سیاهی که قبر مرا دید قرونی گذشت و قرانی نبارید پس از تو فقط نکبت از خانه ام ماند دو پر چوب خشکیده از لانه ام ماند که کم بودی اما همان کم مرا بس که من دل به هر آنچه کم بسته بودم که بسیاری تو زیادی غم داشت از انبوه اندوه خود خسته بودم چگونه به اسمت صدایت کنم هان؟ بمان لیلی در زمستان نشانی از این قصه رفتم که پایت وسط بود نماندم که تو، در میانه بمانی وگرنه بدون تو معنا کجا بود شفق بی تو یعنی شبم را ببارم زمان بی تو یعنی فقط ساعت صفر جهان و زمان را تمرکز ندارم وگرنه بدون تو اصلا ولش کن به کمرنگی من کسی در جهان نیست از آن لحظه که سمت رفتن دویدی کسی بین ما جز غمی ناگهان نیست به چشمان من خیره شو سرنگردان من آیینه ام، من توام حضرت درد تو آمین من بودی ای عشق واحد تو قلب منی قبله تحت پیگرد ببین لیلی رفته از فصل کهنه تو اقلیم بارانی کودکانی طلوع تمام زنان شگفتی و شرقی ترین مادر کهکشانی مرا از تب شهر تلخت خبر کن بگو لیلی از شهر باران فروشان بگو با سپیدی باغت چه کردند چه ها کرده ای با زمستان فروشان مگر مرد آن بچگی ها نبودم بگو جای پاهایمان کو چه کردی؟ بگو این خیابان چه کردت که مردی مرا حیف و میل دو پس کوچه کردی در آن گیرو دار شب و شوکران ها چه کاری برایت نکردم که می‌شد؟ و یا در شب رفتن و مردن تو دو بیت مرا می‌شنیدی چه می‌شد؟ تن جاده را خط کشیدم به دورت نشستی و طیار از من گرفتت جهان از خیابان من چرب تر بود بزرگی سیاره از من گرفتت بترس از شبی که مقابل نشینی که دنیا ره و رسم گردش چنین است زمینی که من می‌شناسم سر آخر به هم میرساند، شگردش چنین است به فکر توهم هستم ای حضرت دور به فکر خودم که اگر دیدمت باز اگر تاس نردم به خوبی نشیند اگر آخر قصه بلعیدمت باز چگونه مرا روبرو می‌گذاری بگو با چه سحری مرا میکشی باز چطور آب از جوی رفته دوباره به جو بازگردد بگو شعبده باز ببخشم نبخشم مرا صرف کردی چطور آن دل داده را پس بگیرم توهم بچه بودی عزیز دل من چطور اشک از آن چشم نارس بگیرم فدایت شوم دختر عصر طوفان تو را با خیالت به دنیا سپردم خودم را به دست خودم چال کردم پس از تو نبودم اگرچه نمردم مرورم کن از خاطرت جا نمانم زمین مثل من مرد ماندن ندیده به پای گناهی نکرده نشستم کسی جز تو آن سیب من را نچیده تمرکز ندارم چه باید بگویم روایت از این مرد راوی گرفتی از آن بدتر اینکه مرا ساده دیدی مرا با تمام علی ها مساوی گرفتی تو را در بزنگاه دیدن ندیدم همیشه گرفتار کم بینی ام من کنار تو و لحن بارانی تو اضافه ام دو خط چتر بی معنی ام من سکوتم رضا نیست پس چشم بردار میان همه لاعلاجان چرا عشق؟ بدون سلامی خزیدی کنارم ولم کن، کجا من کجا عشق؟ ترانه سرا ترانه شعر آهنگ برای اولین بار در   

Arousake Man - Yaghma Golrouee

Lyrics Music Arousake Man Yaghma Golrouee عروسک قشنگ من فال می فروشه پیرهن پاره پاره ی خاکی میپوشه شبا روی چندتا تیکه کارتن میخوابه یه دختره ده ساله ی خونه بدوشه واستاده پشت چراغ قرمز میدون می لرزه تو غروب برفی زمستون دستاتو ها کن دنیا بی رحمه سقفی پیدا کن ننه سرما با هیچکسی شوخی نداره تا بجنبی یه آدم برفی جات میذاره عروسک قشنگ من تو جاش خوابیده یه لاحاف سفید برفی روش کشیده لبخند تلخی یخ زده گوشه لب هاش کی میدونه کی میدونه چه خوابی دیده جاش خالیه پشت چراغ قرمز ِ میدون هیچکس اونو یادش نمیاد تو خیابون چشماشو بسته برف سنگین رو موهاش نشسته برگه های فالش هنوز تو دستش مونده ننه سرما قصه رو به آخر رسونده تکست آهنگ   

کد همراه اول : 67745

Aroosak - Mazyar Fallahi

توی تنهایی و غربت میونه این همه ظلمت من عروسکه تو بودم توی این اتاق خلوت با تمومه بی کسی هام با همه دلبستگی هام تو یه شب برام نوشتی که میری از دل ِ چشمام وقت ده سالگیه تو هی تو رو نگات میکردم با زبونه بی زبونی هی تو رو صدات میکردم.. یه روزی اما دوباره یکمی نگام میکردی من ِ ساده فکر میکردم دوباره بهم میخندی بعد پنج سال غم دوری اومدی یواش سراغم منو تو کُمد گذاشتی تو دله سیاهی و غم حالا چهل ساله که اینجام خیلی خسته خیلی تنهام لباسام یکم چروکه پُره خاکه تو نفسهام.. تا یه روز یه نوری اومد لای در یواشی وا شد صورت یه بچه بود و مثه فیلمو قصه ها شد منو آهسته بغل کرد توی دستای ظریفش انگاری بود همه دنیام توی آغوش لطیفش یه صدای آشنایی توی نورِ نصفه نیمه می گفت ای وای این عروسک ماله وقت بچگیمه.. ترانه سرا : مازیار فلاحی

کد همراه اول : 59300

Oon Rooza - Arian Band

موافقین یه آهنگ راجع به خودمون بخونیم خیلی خوب این آهنگ رو تقدیم میکنیم به همه طرفداران خوب آریان اووووو اووووووو اوووووو اون روزا یادش بخیر تولد ترانه ها واسه اون می خوندم و می شد عروس قصه ها هر چی که به عشق اون می تونست ترانه شه اون فکر می کرد آخر یه روز قصه ی عشق همه شه اووووو اووووووو اوووووو اووووو اوووووو اوووووو با هم یکی شدیم یه روزی با دوستای قدیم با نغمه های عشق کنار هم خوندیم و زدیم رفتن روزای سخت رسیدن شب های موندگار هم ساز و هم صدا گذاشتیم عشق و به یادگار بعضی ها رفتن ولی اونا که موندن بازم از عشق موندنی می خوندن اووووو اووووووو اوووووو اووووو اوووووو اوووووو امشب شور و هیاهو باز دوباره پرواز هر چی دل عاشقه انگار امشب اینجاست با جادوی ترانه باید غم به سر شه دوباره با صدامون صحنه شعله ور شه صدای آواز می مونه همیشه هر چی که خوندیم یه روز خاطره می شه اووووو اووووووو اوووووو اووووو اوووووو اوووووو

Morvarid Baroon - Majid Akhshabi

کی میرسی قصمو شیرین کنی یاد منه اسیر غمگین کنی ظهور تو حضور اطلسی هاست کویر تشنه با تو روح دریاست وقتی میای یخ زمین آب میشه شبای قطبی با تو آفتاب میشه گلای کاغذی رو دور می ریزی تو سفره ها برکتو نور می ریزی گلهای نم خورده به زیر بارون مژده میدن تموم شده زمستون صدای چلچله تو ایوون میاد بوی گل از دشتو بیابون میاد بساط عشق دوباره سکه بهتر ابرای غصه تکه تکه بهتر روشنه با تو هر چراغ لاله تشنگی رو میشکنی مثل ژاله اسب سپید جاده ها بهاره سبد سبد نسیمو گل میاره سرخی گل از تو نشونه داره بهار تو چشمای تو خونه داره سرخی شرم غنچه ها چه زیباست تور عروسی بافته گلدون یاس صدا بزن پرنده های خوابو که بشکنی آیینه سرابو اسب سپید جاده ها بهاره سبد سبد نسیمو گل میاره سرخی گل از تو نشونه داره بهار تو چشمای تو خونه داره مهتابو نقره پاشی کن تو بیشه بیا نمون تو قصه تا همیشه معنی زندگی تو هستیو بس مثل هوایی تو برای نفس آبی آسمونی رو به تن کن ستاره رو دکمه پیرهن کن بیاکه مهربونی ارزون بشه شبای ما مرواری بارون بشه اسب سفید جاده ها بهاره سبد سبد نسیمو گل میاره سرخی گل از تو نشونه داره بهار تو چشمای تو خونه داره

Bi Nami - Alireza Azar

کنار خودم مینشینم کنارم شلوغ است و از سفره ی زندگی هرچه خوردم دروغ است خودم با خودم پشت میزم غریبه ام مریضم اجازه دهید آخرین چای خود را بریزم خودم با خودم گوشه ای از غمم می‌نویسم هنوز عشق شعرم برای نوشتن مریضم دلم آشیان ابابیل وهم و خیال است قسر رفتن از سنگ باران شعرم محال است در اندیشه ام دیو مضمون سبک‌سر نشسته و بر دفترم عقده ای غول‌پیکر نشسته زنی که جنونش جنینی به دنیا نیاورد عروسم دو خط شعر وامانده بالا نیاورد زمینگیرم و دیدن و لمس پایان بعید است کسی رشته های رسیدن به ما را جویده ست؟ چه غم که شعورم رسیده به جولان جاده جهان رخصت ماندگاری به شاعر نداده کرختم شبیه کسی که نخوابیده شب را و تسخر زده از لجاجت ادیب و ادب را کج و معوجم مثل یک گریه پشت لبخند کرختم شبیه لباسی که افتاده از بند بگویید همسنگ من در ترازو چه دارید؟ مرا روبروی کدام آرزو می‌گذارید؟ که من ختم دردم مرا خط پایان ببینید تگرگم مرا از پس شیشه هاتان ببینید من از تیره ی خون و فامیل مرگم بفهمید خطر نوشتان قصه ام را اگر کم بفهمید خداوند طوفان و هوهوی سرد زمانم تمام جهان دود بدمزه‌ای در دهانم چه مردان که با زخم من دل به توتون سپردند چه زن ها که دل را به محرابی از خون سپردند نهالم که سیگاری از برگ خود در دهانم قسم خورده‌ام بر سر نعش شعرم بمانم من از دوره ای آمدم که جهان مثنوی بود فقیر درِ خانه در مکتب مولوی بود و شمس شریف عزت مقصدش شهرمان بود و هر کودکی در صف آب و نان قهرمان بود من از دوره ای آمدم که اگر می‌شکستند به قدر نیاز از درختان تر میشکستم من از دوره ای آمدم که خزانش خزان بود و باران بی پرده با پنجره مهربان بود زنان دامن چینی و خال هندی نبودند پسرها دو خط نامه را مثنوی می‌سرودند من از دوره ای آمدم که افق نردبان داشت و عشق ارتفاعی به اندازه ی آسمان داشت کلاف جهان اینچنین درهم و گم نمی‌شد و هرگز پدر خاک یک ساق گندم نمی شد سر سفره های ادب نان نبود و خدا بود شرافت برامان حسابی حسابش جدا بود خدامان خودی بود و با چشممان دیده بودیم و صد مرتبه سیب همسایه را چیده بودیم و مادر که حل شد میان شب و آتش و آب و مادر خلاصه شد آخر به گهواره ی خواب و مادر که هر شب تماشا به لولای دربست مگر در جهان از دل مادر آیینه تر هست؟ به فحشش کشیدند و شاعر زبان در دهان بست مگر در جهان از دل مادر آیینه تر هست؟ الهی به این خانه‌های کنار زمستان به این عقده های پر از باد و بوران و طوفان به این چشمه های غضب کرده در مکتب شعر به دنیای خالی تنگ آمده در شب شعر کنار تمنای شهوت تمنای دیدن به آن لحظه های به زور لگد قد کشیدن کنار حماسی ترین لحظه ی فحش و نیرنگ به چشم رفیقان پهلو نشین نظرتنگ نگاهی کن و دستشان را به دست خودت گیر که از پای دیوانگان واشده بند و زنجیر مرا روبروی خودم از خودت رو مگردان که این دفعه می‌میرم از دنگ و فنگ خیابان از این پنجره تا خیابان امید وصال است که این زنده بودن فقط زندگی را وبال است و خواهد شکست این تنفس هر عهدی که بسته ست چه کس این جهان قضا را به ریش قدر بست؟ کدامین رفاقت مرا پشت بخل تو گم کرد؟ منی که غمم را جهان دید و طاقت نیاورد من از کوچه ی رنجش و خون به اینجا رسیدم مرا هو کشیدند اگر دست بالا رسیدم هزاران مهاجر در افکار من لانه کردند و خون مرا جرعه جرعه به پیمانه کردند خودم دیده‌ام کاروان ابابیلیان را به خون سرخ کردند سامانیان مولیان را شمایی که در سر سرِ ذبح آینده دارید پس از شوخی تلخ دنیا شما خنده دارید مرا اشتیاق چک و چانه و کلکلی نیست مرا شوق میز و مجیز و صف و صندلی نیست عزیزان، عزیزم به شعری که ناخوانده مانده خدا پای دلدادگی را به شعرم کشانده من از ایل دیوانگانِ رسیده به مرگم شما آخر لطف ِ باران ولی من تگرگم شما آبشارید و من صخره ام این به من چه؟ سرافرازم و جوی جاری به پایین به من چه؟ من عمری نشستم فقط زهرماران چشیدم من از شاعری زخم آن را به دوشم کشیدم که تا نامی از من شنیدید خنجر کشیدید سپس تسمه از گُرده ی هر برادر کشیدید شما که همه زندگیتان فقط صرف من شد و تا حرفی از اسمم آمد دمل ها دهن شد شما که به زیر تن سایه ها سایه دارید چه کاری به اشعار کمرنگ و بی مایه دارید؟ من از محنت و رنج دنیا گرفتارِ دردم دعا کن به ته‌مانده های خودم برنگردم من از زخم نفرت به دل داغ دیرینه دارم و پشت سرم کوهی از نفرت و کینه دارم من از غمزه ی فومنی شعر ناقص ندیدم غزل گفتم و پنجه بر باد و باران کشیدم که در من دو خط یشم و مرمر هنوز از تو دارم کجا مرده شیون؟ که سر بر مزارش گذارم شب اعتصام است و صد محتسب بر مسیرم کنار کدامین غزل جان پناهی بگیرم بگو شاه یوشین قبای پُر از زخم دوران کجای شب تیره و خاکی و خشک تهران بیاویزم و شعر بکر از گریبان درآرم و یا در سرم بوته ی شوکرانی بکارم شما نام نامی شعرید، ساکت نمانید منو نام من، مرا هیچ نامید شما ظرف لبریز ارزن و من دانهء آن که آن دانه هم نیستم من به قرآن.. ترانه سرا   ترانه شعر آهنگ برای اولین بار در   

کد همراه اول : 43720

Lalaee - Amin Rostami

لالا لالا لا لا لا لا لا لالالا لا لا قصه بخوای می گم برات بخواب پیش عروسکات چشمای نازت و ببند به روی این دنیا بخند خودم کنارت می مونم می مونم واست لالایی می خونم لالایی تا خوابای خوب ببینی ماه و با دستات بچینی خواهر نازه کوچولا دیگه نترسی از لولو داداش کنارت می مونه واست لالایی می خونه مامان تو خونه ی خداست خداست دست ما از اونجا کوتاست کوتاست اون ولی ما رو می بینه می بینه رو بال ابرا می شینه می شینه اما بزرگتر که بشی مثل کبوتر که بشی یه روز با هم پر می زنیم به آسمون سر می زنیم می پرسیم از فرشته ها از همه ی ستاره ها کجا خونه داره خدا کجا خونه داره خدا لالایی،لالایی لالایی،لالایی لالایی،لالایی لالایی،لالایی لالایی،لالایی لالایی،لالایی لالایی،لالایی لالایی

Khahare Naze Kochoolo - Iraj Mahdian

چشماتو از ترس نبند گریه نکن بازم بخند داداش کنارت می مونه واست لالایی می خونه قصه بخوای میگم برات بخواب پیش عروسکات شبا درازه عمر کوتاه همزبون هستیم ما دوتا خواهر ناز کوچولو دیگه نترسی از لولو خواهر ناز کوچولو دیگه نترسی از لولو گریه نکن ابرا سیاس برات میگم مامان کجاس مامان تو خونه خداس دست ما از اونجا کوتاس سر نخ بادکنکت واسه مامان نامه میدیم میگیم اذیت نداریم مامان بیا که خوب شدیم خواهر ناز کوچولو دیگه نترسی از لولو خواهر ناز کوچولو دیگه نترسی از لولو بیا دوتا بال قشنگ از کاغذای رنگارنگ برای هم درست کنیم باهمدیگه پر بزنیم بپرسیم از پرنده ها مرغ سفید زاغ سیاه خدا کجا خونه داره مامانو بینیم دوباره خواهر ناز کوچولو دیگه نترسی از لولو خواهر ناز کوچولو دیگه نترسی از لولو خواهر ناز کوچولو دیگه نترسی از لولو خواهر ناز کوچولو دیگه نترسی از لولو



12